محل تبلیغات شما
شاید سوالات یه بهونه ای شد بنویسم از روزهایی که حتی شاید کسی ندونه یا شاید فقط در حد یه خاطره گذری باشه براشون از بچگی پدر و مادرم همیشه دعوا داشتن یعنی همیشه ها منم می شستم گریه می کردم بابام خیلی عصبی بود عصبانی میشد دیگه نمیدونست داره چیکار میکنه البته خدا رو شکر خوب شده الان خیلی زود ذهنم درگیر روابط دختر و پسری شد و خودمو بین این مسائل دیدم عین خلا هر کی نگام می کرد فکر می کردم دوسم داره کلا می شستم برای خودم خیال بافی می کردم از زندگی همیشه هم یه

زندگی من قسمت دوم

زندگی من قسمت اول

حرف های بر دل مانده 1

یه ,شاید ,خیلی ,زندگی ,شستم ,درگیر ,می کردم ,می شستم ,شد و ,پسری شد ,و پسری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شهدای مشکین دشت